نیکونیکو، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 23 روز سن داره

iranian modeling

اولین روزی که به کلاس رفتی...

نیکو جونم چند وقته پیش ثبت نامت کردیم کلای هوش و خلاقیت... بعد از چند وقت زنگ زد بهمون و گفتن که کلاسا قراره شروع بشه... وقتی داشتی آماده میشدی تا بری کلاس کلی ذوق میکردی... وقتی رسیدیم ما فکر نمیکردیم داخل کلاس بمونی،اما خیلی مودب نشستی سر کلاست... فقط دوبار از کلاس در اومدی،اونم اومدی دوتا سوال پرسیدیو رفتی. سوال اولت: مامان فامیله من چیه؟   سوال دومت:   مامان من چند سالمه؟       اینجا داریم از خونه در میایم تا بریم کلاس.   ادامه مطلب یادتون نره       نیکویی و مامانی           ...
27 مرداد 1392

نیکو و مانیا،دختر خاله های شیطون

نیکو جونم چند وقت پیش رفتیم خونه خاله جونینا ،تو و مانیا کلی شیطونی کردین و بازی کردین البته ناگفته نماند که دعوا هم میکردینا. اما فکر میکنم در کل بهتون خوش گذشت.     اینم چندتا عکس از شیطونی شما دوتا،تو بغل آقاجون.       ادامه مطلب یادتون نره طفلکی آقا جون که مونده بین شما دوتا وروجک         قربونتون برم من که انقدر ماهیت جفتتونم.         دخترخاله های شیطون...         بعدش تو از مانیا عکس میگرفتی،مانیا از تو... جفتتونم شده بودین عکاس...   ...
27 مرداد 1392

نیکوی نقاش

نیکو جونم تازگیا حسابی به نقاشی کشیدن علاقه مند شدی. انقدر نقاشی هات خوشگلن که من واقعا از دیدنشون لذت میبرم. و البته من بهت حروف  آ  و  ب  رو هم یاد دادم و تو هم خیلی خوب یاد گرفتی و الان میتونی خیلی قشنگ بنویسی  آب.  آفرییییییییین به تو ... قربونت برم من که انقدر باهوشی...   اینم چندتا از نقاشی های خوشگلت که موضوعاتشو بر اساس حرفای خودت نوشتم.       این آدمکای خوشگل،یکیش مامانه،وسطیه منم،اونیم که خیلی قدش بلنده باباست.     اگه دوست دارید بقیه نقاشی های نیکورو ببینید،به ادامه مطلب برید.       این نارنجیا پر...
26 مرداد 1392

عکس های مختلف از نیکو...

این عکسارو تو پارک ازت گرفتیم وقتی که بابایی رفته بود سراغ غذاها تا از رستوران بیارتشون. منو مامانو لیلا و تو هم تو پارک منتظرش بودیم.     مامان و لیلا روی تو چمن میپاشیدنو منم ازت عکس میگرفتم.     اگه دوست دارید بقیه عکسارو ببینید به ادامه مطلب برید. یه عکس چهار نفره با دوستان...   منو تو و لیلا و مامانی چهار تایی رفتیم پاساژ نور...     خط جدیدی که تازه یاد گرفتی و فقط خودت میتونی بخونیش...   نیکو و اسکندر...   یه کار زشت...   اینم یه دوست جدید که تو پاساژ با هم دوست شدید.اسمشم پ...
9 مرداد 1392

حیاط آقا جون...

اینم چندتا عکس از شما و حیاط آقاجون...     اگه دوست دارد بقیه عکسارو ببینید،به ادامه مطلب برید. قربون خنده هات برم من عسلم...             اینم از گیلاس های خوشمزه حیاط آقاجون...       ...
9 مرداد 1392

سوالات بامزه و عجیب نیکو...

نیکو جونم چند روز پیش مامان میخواست بلند بشه و نمازشو بخونه اما تو گریه کردیو گفتی نرو.بعد مامان بهت گفت اگه من نماز نخونم خدا میبرتم جهنم،تو هم گفتی من نمیذارم که ببرتت. بالاخره مامان بلند شد و نمازش رو خوند. نزدیک افطار که شد منو تو و بابا و مامان رفتیم خونه مامان جونینا واسه افطار.سر راه بابایی ماشینو نگه داشت تا بره کارشو انجام بده.بعد تو گفتی مامان فرشته میخواد تورو کجا ببره؟مامانم گفت فرشته نه خدا.خدا اگه من نماز بخونم میبرتم بهشت. بعد تو گفتی بهشت چجوریه؟مامان گفت بهشت خیلی قشنگه،یه عالمه هم میوه های خوشمزه داره. تو گفتی هلو هم داره؟خیارم داره؟سیبم داره و ... آخر سر پرسیدی پیازم داره؟مامان گفت آره.بعد تو گریه کر...
31 تير 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به iranian modeling می باشد