نیکو جونم چند روز پیش مامان میخواست بلند بشه و نمازشو بخونه اما تو گریه کردیو گفتی نرو.بعد مامان بهت گفت اگه من نماز نخونم خدا میبرتم جهنم،تو هم گفتی من نمیذارم که ببرتت. بالاخره مامان بلند شد و نمازش رو خوند. نزدیک افطار که شد منو تو و بابا و مامان رفتیم خونه مامان جونینا واسه افطار.سر راه بابایی ماشینو نگه داشت تا بره کارشو انجام بده.بعد تو گفتی مامان فرشته میخواد تورو کجا ببره؟مامانم گفت فرشته نه خدا.خدا اگه من نماز بخونم میبرتم بهشت. بعد تو گفتی بهشت چجوریه؟مامان گفت بهشت خیلی قشنگه،یه عالمه هم میوه های خوشمزه داره. تو گفتی هلو هم داره؟خیارم داره؟سیبم داره و ... آخر سر پرسیدی پیازم داره؟مامان گفت آره.بعد تو گریه کر...