نیکونیکو، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 19 روز سن داره

iranian modeling

تولد 4 سالگی نیکو

نیکو جونم،تولدت مبارک عشقم... برات بهترین هارو آرزو میکنم گلم.امیدوارم که تو زندگیت به بزرگترین موفقیت ها برسی و همیشه دلت شاد و لبت خندون باشه. امسال واست دوتا تولدت گرفتیم،یعنی بعداز ظهر تو کلاستون گرفتیم و به اصرار خودت کیک دورا واست سفارش دادیم و شب هم یه جشن کوچولوی خانوادگی گرفتیم که حدودا نزدیک به ٣٠ نفر بودیم. خلاصه خیلی خوش گذشت.تو انقدر ذوق میکردی که حد نداشت و بیشتر از همه به کیک دورات ذوق میکردی. قربونت برم من... اینم چندتا از عکسای تولدت...     این کیک دوراست که برای کلاست گرفته بودیم...       اینم شما به همراه دوستانت...       اینجاهم که داری ش...
15 اسفند 1392

فرشته های کوچولو

سلام نیکو جونم.بالاخره با تاخییییر خیلی زیاد تونستم برات آپ کنم.   نیکو جونم خاله جون بخاطر عمل دیسک گردنش باید میرفت تهران تا عمل کنه،بخاطر همین مانیا رو گذاشت خونه ما و مانیا دو روز مهمون ما بود.   تو این دو روز حسابی با همدیگه بازی کردید،البته بماند که گاهی اوقات دعواهم میکردید.اما تو خیلی هوای مانیارو داشتی و سعی میکردی که اصلا باهاش دعوا نکنی.   آفرییییییییییین به تو خواهر کوچولوی خودم...   این عکس رو هم با کلی مشقت ازتون گرفتم،آخه اصلا نمیذاشتید که ازتون عکس بگیرم.مدام در حال شیطونی کردن بودید.   اما در آخر عکس خوبی از آب در اومد.   ...
25 بهمن 1392

مسافرت به قشم

سلام نیکو جونم... چند روزی میشه که از قشم برگشتیم و من تازه فرصت کردم که عکسای جدیدت رو واست بذارم.   هفته قبل چهارتایی باهم رفتیم قشم.خیلی سفر خوبی بود و حسابی به هممون خوش گذشت.   اول با قطار رفتیم تهران و بعد دوباره با قطار رفتیم بندرعباس اما چون بخاطر آب و هوا اسکله رو بسته بودن با ماشین رفتیم درگهان و یه شب رو اونجا موندیم.   یه روزه کامل رو تو درگهان گشتیم و فرداش اومدیم قشم.واقعا جزیره قشنگی بود.یه پاساژ بود به اسم سیتی سنتر که خیلی خیلی بزرگ بود و جنشاش فوق العاده بود،بخاطر همینم سه بار رفتیم اونجا و کلی لباس و وسایل خریدیم.   این دوتا عکس رو تو هتل قشم ازت گرفتم. ...
25 دی 1392

وپنج ماهگی نیکو

من این ابر بی باران را دوست دارم ، من این کویر خشک و بی جان را دوست دارم، این شاخه خشکیده و بی گل را دوست دارم ، من اینجا و آنجا همه جا را با تو دوست دارم....             چه بگویم از دلم ، چه بگویم از این روزها ، هر چه بگویم ، این تکرار لحظه های با تو بودن را دوست دارم...           میدانم همیشه همینگونه که هستی خواهی ماند،مثل یک گل به پاکی چشمهایت،به وسعت دنیای بی همتایت...     ...
30 آذر 1392

نوزادی نیکو جون

جا برای منه گنجشک زیاد است،ولی به درختان خیابان تو عادت دارم...     نیکو جونم این یکی از اولین عکس هایی که ازت گرفتیم.این عکس رو وقتی از بیمارستان مرخص شدی و اومدی خونه سمیرا ازت گرفت.     تو حتی از عروسک هم کوچولوتر بودی عشق من.     ببین چقدر ناز خوابیدی.موقعی که نوزاد بودی خیلی آروم و ساکت بودی.   تو این دوتا عکس با کلی زحمت پستونک رو تو دهنت نگه داشتیم تا بتونیم چندتا عکس با پستونک ازت بگیریم.آخه تو اصلا پستونک رو دوست نداشتی.   اینجا درست روز یک ماهگیته عزیزم. ...
28 آذر 1392

اولین عکس از نیکو

نیکو جونم این یکی از اولین عکس هایی که ازت گرفتیم.این عکس رو وقتی از بیمارستان مرخص شدی و اومدی خونه سمیرا ازت گرفت.     تو حتی از عروسک هم کوچولوتر بودی عشق من.     ببین چقدر ناز خوابیدی.موقعی که نوزاد بودی خیلی آروم و ساکت بودی.   تو این دوتا عکس با کلی زحمت پستونک رو تو دهنت نگه داشتیم تا بتونیم چندتا عکس با پستونک ازت بگیریم.آخه تو اصلا پستونک رو دوست نداشتی.   اینجا درست روز یک ماهگیته عزیزم. ...
28 آذر 1392

دو ماهگی و سه ماهگی نیکو جونم

  این دوتا عکس،عکس های سه ماهگیته نیکو جونم.       اگر چشمان من دریاست،تویی فانوس شب هایش اگر حرفی زدم از گل،تویی معنا و مفهومش         این سه تا عکس واسه دو ماهگیته و مربوط به روز مادر که رفته بودیم خونه ی مامان جونینا.این کلاهیم که گذاشتیم سرت کلاه عروسک سمیراست.من خودم عاشق این عکسام.       این سه تا عکس رو لیلا جون ازت گرفته.وقتی داشت ازت عکس میگرفت،تو هم میخندیدی و با زبون خودت باهاش حرف میزدی.         مثل فرشته ها خوابیدی.       ...
28 آذر 1392

شیرین زبونی نیکو

سلااااااااااام به نیکو جون خودم...   نیکوی عزیزم اومدم واست از شیرین زبونیات بنویسم تا وقتی بزرگ شدی و تونستی مطالب وبلاگت رو بخونی کلی بخندی.   دیشب آخروقت بود که اومدی پیشم و بهم گفتی که نازنین همه آدما تو شکمشون بچه دارنا.   بعدش گفتی که یه خبر خوب واست دارم.   منم گفتم:چه خبری؟   تو:من قراره بچه به دنیا بیارم.   من: چجوری قراره بچه به دنیا بیاری؟   تو:میخوام برم بیمارستان بعدش شکممو ببرن بچه به دنیا بیارن.   من: کی قراره بچه به دنیا بیاری؟   تو:وقتی که نامزد کردم دیگه.   من:با کی قراره نامزد کنی؟   تو:با سالی...
28 آذر 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به iranian modeling می باشد