نیکونیکو، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 25 روز سن داره

iranian modeling

مسافرت به همدان،کرمانشاه و جوانرود

1392/6/12 23:05
نویسنده : نازنین
3,253 بازدید
اشتراک گذاری

نیکو جونم چند روز پیش سفری داشتیم به همدان،کرمانشاه و جوانرود البته تنها نبودیم با عمویینا رفتیمو کلی هم بهمون خوش گذشت.لبخند

تو هم خیلی دختر خوبی بودیو اصلا اذیت نکردی.قلب

وقتی رسیدیم همدان هنوز عمویینا نرسیده بودن،چون اوناهم داشتن از قم میومدن.

ما رفتیم تو یه پارک نشستیم و منتظرشون موندیم تا بیان و تقریبا ده دقیقه بعداز افطار بود که رسیدن.

باهم دیگه افطار کردیم و بعدش رفتیم گنج نامه.

صبح که شد،من تورو بردم پارک و کلی بازی کردی.

اینم چندتا از عکسات...

 

 

 

اگه من تونستم یه عکس خوشگل با تو بگیرم،س که وول میخوری...خنده

 

 

ادامه مطلب یادتون نرهلبخند

 

خیلی پارک قشنگی بود.

 

 

اینجا مثل جوجه شدی... لبخند

 

 

 

اینم از آرامگاه ابوعلی سینا...

 

 

   

تابستونه ولی انگار که پاییزه... لبخند

 

 

 

 

 

و ژست های خوشگل تو...قلب

 

 

 

 

 

تو عاشق قاصدکی،هرجا که قاصدک میدیدی میدویدی دنبالش... لبخند

 

 

از این روسریا خیلی دوست داشتی،میگفتی از روسریه خاله شادونه میخوام.خنده

آخه تو عاشقه خاله شادونه هستی...قلب

 

 

 

ماهم که دیدیم انقدر دوست داری واست خریدیم... لبخند

وقتی هم که سرت میکردی ژست خاله شادونه رو میگرفتیو مثل اون حرف میزدی... خندهقهقهه

 

 

 

 

 

اینم یه عکس سه نفره از تو و مامانی و بابایی... لبخند

 

 

 

 

و اینم عکسهایی که تو هگمتانه گرفتیم...

 

اینجا کلیسای هگمتانست...

 

 

 

 

قربونت برم من...ماچ

 

 

 

 

این گل رو یه آقاهه که اونجا بود،کند و داد به تو... لبخند

 

 

 

 

 

 

 

 

اونجا پنجره های خیلی خوشگلی داشت...

 

 

 

 

بعد از همدانو کرمانشاه رفتیم جوانرود...

 

 

اینجا لباس فروشیه،خواستیم این لباس خیلی خوشگل رو برات بخریم ولی متاسفانه کوچوک بود واست.ناراحت

اما به جاش دو تا پیراهن دیگه خریدیم برات...لبخند

 

 

 

 

اینم یه سنجاب کوچولو که گذاشته بودنش جلوی مغازه...

تو دوستش داشتی اما ازش میترسیدی...

 

 

 

 

بعد از جوانرود از عمویینا جدا شدیمو برگشتیم همدان...

اینجا رستورانه و تو حسابی شلوغ کردی...

نوشابه رو هم ریختی زمین...خنده

 

 

 

 

 

و بعدش رفتیم امام زاده واسه خوندنه نماز...

 

من تورو بردم پیش ضریح و بهت گفتم هرچی دوس داری از خدا بخوا...

خیلی چیزای بامزه ای میگفتی.

مثلا اینکه...

خدایا ما قرآنو نندازیم زمین

خدایا گلارو دوست داشته باشیم

خدایا به من یه عالمه اسباب بازی بده

خدایا من برم تو برنامه خاله شادونه

 

قربونت برم من با این دعاهای بامزه و قشنگت...خنده

 

 

 

 

و بعد هم رفتیم لالجین...

 

 

 

 

و بعد هم برگشتیم زنجان...لبخند

 

خدارو شکر مسافرته خیلی خوبی بود و خیلی به هممون خوش گذشت.مژه

 

پسندها (1)

نظرات (8)

مریم
27 مرداد 92 17:10
عکسایه قشنگسن

مخصوصا اونجا که نیکو لباس صورتی

پوشیده و عینک زده

فک کنم حسسابی بهتون خوش گذشته باشه




مرسی مریم جون،لطف داری عزیزم.

منم اون عکسشو خیلی دوست دارم.

آره خیلی خوب بود جای شما خالی...


مامان ترنم
27 مرداد 92 20:36
به به به چه سفر خوبی
چه دخمل نازی و از همه شیرینتر اینکه من دوست جونیمو دیدم
خوش باشین


مرسی از نگاه پر مهر شما.
قربون ترنم جون برم من
مامان آروین
28 مرداد 92 13:31
همیشه به مسافرت و شادی
چه عکسایه قشنگی چه خواهرای خوشگلی
نیکو قدر خواهر مهربونتو بدون که اینقد دوست داره و عاشقانه برات مینویسه


مرسی به همچنین.
خیلی لطف دارین شما مامان آروین جون،با چشمای قشتگتون میبین.
leila joon
30 مرداد 92 1:31
woooooow che ghad ax haye khoobiiii
daste honarmande axas dard nakoneeee


مرسی از تو لیلا جووووووووون...
لی لی
30 مرداد 92 15:37
همیشه خوب وخوش وعاشق درکنارهم باشید


مرسی شماهم همینطور...
نفس
12 شهریور 92 18:17
سلام عزيز دلم ادرس وبلاگ من هست30r1.niniweblog.com خيلي خيلي دوست دارم فدات شم نازنينم


مرسی وارد وبلاگت شدم...
خدانکنه عزیزم،منم خیلی دوست دارم.
مينا مامي سام
16 شهریور 92 2:39
اخي. چه عكس نازي گرفتيد دوتايي. عزززيزم


مرسی مامان سامی جون.
خیلی لطف دارین شما...
امیر علی شیرین گندمگ
20 شهریور 92 1:06
سلام نازیین جون خوبی عزیزم نیکو جون خوبه من مثل سابق خیلی نمیام نت .ممنون که به یاد ما هستی . هزار تا بوس برای نیکو و نازیین عزیزم


سلااااااااااااام...
مرسی خیلی ممنون از شما.ما خوبیم.
خواهش میکنم.
انشاا.. که هرجا هستید خوش باشید.
بوووووووووووووووووس برای شما...
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به iranian modeling می باشد