فرشته های کوچولو
سلام نیکو جونم.بالاخره با تاخییییر خیلی زیاد تونستم برات آپ کنم.
نیکو جونم خاله جون بخاطر عمل دیسک گردنش باید میرفت تهران تا عمل کنه،بخاطر همین مانیا رو گذاشت خونه ما و مانیا دو روز مهمون ما بود.
تو این دو روز حسابی با همدیگه بازی کردید،البته بماند که گاهی اوقات دعواهم میکردید.اما تو خیلی هوای مانیارو داشتی و سعی میکردی که اصلا باهاش دعوا نکنی.
آفرییییییییییین به تو خواهر کوچولوی خودم...
این عکس رو هم با کلی مشقت ازتون گرفتم،آخه اصلا نمیذاشتید که ازتون عکس بگیرم.مدام در حال شیطونی کردن بودید.
اما در آخر عکس خوبی از آب در اومد.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی