نیکونیکو، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 5 روز سن داره

iranian modeling

یه اتفاق بد...

1392/6/7 20:42
نویسنده : نازنین
398 بازدید
اشتراک گذاری

نیکو جونم امروز یه اتفاق بد افتاد...گریه

 

 

امروز پروا اومد خونه ما و حسابی باهم بازی کردین و کلی بهتون خوش گذشت،بعد از چندساعت تو رفتی خونه پروایینا تا دوباره باهم بازی کنید.

 

یکم که گذشت من خواستم بیام دنبالت تا سه تایی با مامان بریم بیرون.

 

وقتی رسیدم دم در خونه پروایینا دیدم که کفشای تو اونجا نیست،یه دفعه صدای جیغتو شنیدم.

 

هرچی صداتون کردم هیچکدومتون جواب ندادید.سریع با آسانسور رفتم پایین،ولی پایین نبودید.

 

حسابی دستو پامو گم کرده بودم،نمیدونستم باید چیکار کنم.فقط داشتم دور خودم میچرخیدم.دستام حسابی داشت میلرزید.

 

با آسانسور تا طبقه چهارم رفتم دیدم نیستید،بعدش از پله ها دویدم بالا تا بالاخره دیدم تو طبقه ششم(خونه عطایینا) هستید.

 

وقتی دیدمت داشتی گریه میکردیو تو بغل مامان عطا بودی.ناراحت

 

وقتی پرسیدم که چی شده گفتن انگشتت مونده لای در.

 

الهی قربونت برم من...گریه

ولی بازهم خداروشکر که اتفاق بدتری نیفتاد...

 

 

خدا همیشه حواسش به ما آدما هست،ولی کاش ما آدما هم اینو بدونیم و هیچوقت خدارو فراموش نکنیم...

 

خدایا به بزرگیو عظمتت قسمت میدم که همیشه مواظب خواهر کوچولوی من باش،چون خودت میدونی که همه زندگی منه...

 

بازهم شکرت خدایا...

 

پسندها (1)

نظرات (24)

لی لی
7 شهریور 92 23:54
بلابه دورنیکوی عزیزم خیلی بایدمواظب بچه ها باشیم اصلاخطربراشون معنانداره


مرسی...
آره بخدا،خدا خودش به همه بچه ها رحم کنه...
مامان محیا
8 شهریور 92 4:15
بازم خدایا شکرتمن که نصف عمر شدم تا این پستو خوندم.


تورو خدا شرمنده...
مرسی از شما...
مامان ترنم
8 شهریور 92 11:40
خدا همیشه مواظب کوچولوهاس
خدا خیلی رحم کرده عزیزم


بله حتما همینطوریه مامان ترنم جون...
مامان تارا
8 شهریور 92 13:17
وای خدای من ترسیدم گفتم یدفعه چی شده


ای وای شرمندم بخدا...
محیا مامان دینا
8 شهریور 92 15:49
سلام مرسی که به ما سر زدینوخدا کوچولوتون رو حفظ کنه


سلام خواهش میکنم...
خیلی ممنون از شما...
مامان آترین
9 شهریور 92 19:15
خدا رو شکر به خیر



آره خداروشکر...
مرسی مامان اترین جون...
نیلوفر/مامانه روژینا
10 شهریور 92 3:26
خداروشکر عزیزم که چیزی نشده.


آره خداروشکر...
مرسی از شما...
ایناز
10 شهریور 92 17:24



mamane dina
11 شهریور 92 6:49
سلام چه خواهر خوووووووبی حسودیم شددددددددددد آخه میدونی من خواهر ندارم و همیشه در حسسسسسرت خواهر داشتن بودم اما تابحاال خواهریکه برای خواهر کوچولوش وب درست کنه ندیییییده بودم بابا ایوللللل برا خودتون اسپند دود کننننننننننن
ممنون که به دینا جووون سر می زنی مهربووووووووووووووووون


سلااااااااااااااام...
مرسی،مرسی از نگاه پر مهر شما...
خواهش میکنم.
متاسفانه آدرس وبلاگتون رو نذاشتید تا لینکتون کنم.
بووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس...
مریم(مامان آرینا)
11 شهریور 92 11:02
خدارو شکر به خیر گذشته مردم تا آخرشو بخونم قلبم اومده بود تو دهنم


سلامت باشید...
شرمندم بخدا،ببخشید...
مامان آدرینا
11 شهریور 92 23:20
بلا دور باشه
خدارو شکر که اتفاق بدی نیفتاد
باید خیلی مراقب باشید


سلامت باشید.
آره خداروشکر،خدا خیلی رحم کرد.
فرشته
12 شهریور 92 9:15
سلامممم خیلی مواظب باش گلمممم
قربون انگشتای کوچولوت بشممممم یه بوس کنم خوب بشی
مامانی خداروشکر که اتفاق بدتری نیوفتاد مواظبش باشششش


سلام...
خدانکنه خاله جونی.مرسیییییییییییی از شما.
بووووووووووووووووووووووووووووس...
مامان آروین (مریم)
12 شهریور 92 9:24
مامانم همیشه میگه بچه ها طلسم شده هستند و همیشه فرشته ها مواظب بچه ها هستند .
باز هم خدا رو شکر که بخیر گذشته .


مامانتون خیلی حرف قشنگی میزنن،دقیقا همینطوریه.
سلامت باشید،آره خداروشکر.
شقایق مامان دانیال
12 شهریور 92 13:16
سلام عزیزم . خدارو شکر که نیکو جون خوب و سلامته . ایشاله خدا حافظ نیکو و همه بچه ها باشه . خدا تورو هم حفظ کنه نازنین خواهر مهربون .


سلاااااااااااااام...
آره خداروشکر...
آمین...
سلامت باشید خاله جونی.
نفس
12 شهریور 92 15:45
سلام نازنين جون من همونيم كه اومدي تو وبلاگمو واسم كامنت گذاشتي از تاريخ تولدت فهميدم كه ١٧ سالته منم ١٣ سالمه نيكو جون هم خيلي با مزه است فقط ميخواستم بدونم كجا زنگي ميكني جوابو بيا تو وبلاگم تو نظر ها بنويس نيكو رو هم از طرف من ببوس


سلام عزیزم...
متاسفانه من دقیق یادم نمیاد،الانم آدرس بلاگت رو نذاشتی تا بیامو برات نظر بذارم.
تو خیلی لطف داری.
آره عزیزم من 17 سالمه و ساکن استان زنجان هستیم.
نفس
12 شهریور 92 18:34
سلام عزيزم ادرس وبلاگ من اينه30r1.niniweblog.com الهي فدات بشم خيلي خيلي دوست دارم واسه اون اتفاقي هم كه واسه نيكو هم افتاد واقعا متاسفم خيلي دوستت دارم نازنينم


مرسی عزیزم من وارد وبلاگت شدم.
مرسی از تو دوست عزیز.
منم همینطور عزیزم...
بوووووووووووووووووووووووووووس....
هستی و داداشش هیربد
12 شهریور 92 18:57
واییییییی خیلی ناراحت شدم انگشتش رفت لای در عزیزم خدارروشکر اتفاق بدتری نیفتاد این بوسارو بذارین رو لپ های نیکو خوشگله
وخیلی هم مواظبش باشین


مرسی عزیزم.آره خداروشکر.
مرسییییییییییییییییییییی از تو...
از طرف ما هیربد جونو ببوس...
مادر منتظر
12 شهریور 92 22:37
سلام نازنین خانوم مهربون و گل و خواهر کوچولوش
ممنون عزیزم به وبلاگ ما اومدی و نظر گذاشتی
خیلی خوشحالم کردی
من از پیدا کزدن دوستای جدید خیلی خوشحال میشم به خصوص دختر مهربونی مثل تو که اینقدر خواهر کوچیکش رو دوست داره و به فکرشه .
خیلی خوشحالم که تو اینقدر به فکر خواهرت هستی .
خدارو شکر که اتفاق بدی هم واسه خواهرت نیفتاده و به خیر گذشته . خدا خیلی مهربونه عزیزم مخصوصا نسبت به بچه ها
من شما رو لینک میکنم . بازم به وبلاگ ما بیا منتظرت هستم . خوشحالم میکنی


سلااااااااااااام به شما...
خواهش میکنم.
منم از آشنایی با شما خیلی خوشحالم.
بله دقیقا همینطوریه.
منم شمارو لینک کردم.چشم حتما....
مامان ترنم
13 شهریور 92 0:52
ممنون اومدی


خواهش میکنم...
مامان ارمیا و ایلمان
13 شهریور 92 12:20
خدا رو شکر که چیزی نشده بوده.


آره خداروشکر.
مرسیییییییییییییییییییی...
مامان حسام كوچولو
13 شهریور 92 16:43
آخي خيلي ناراحت شدم اول كه ميخوندم خيلي ترسيدم.اما بازم خدا رو شكر به خيرگذشته. براش صدقه بزاريد.


مرسی...
ببخشید توروخدا شرمندم.
باشه حتما...
مرسیییییییییییییی...
مامان ارمیا تپلی
14 شهریور 92 2:10
سلام به خیر گذشت ان شاالله برای هیچ بچه ای اتفاق بد نیفته


سلام...
آره خداروشکر،مرسی.
آمین...
مریم خانم، مامان «ائل‌آی» و «سویل‌آی»
15 شهریور 92 12:01
روی نیکو جون رو عوض من ببوس عزیزم


مرسی خاله جونی،چشم حتما.
شماهم روی گل دخترای ماهتونو از عوض ما ببوسین.
مامان یاسمن و محمد پارسا
21 شهریور 92 0:09
خدا را شکر که به خیر گذشته عزیز دلم مواظب خودت باش


سلامت باشید،مرسی.
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به iranian modeling می باشد